همیشه احساس قربانی بودن داشتم
چرا؟؟
من همیشه هرکی هرچی ازم میخواست حتی اگه خودم اصلا دلم نمیخواست بهش بگم اره به خودم ظلم میکردم میگفتم باشه
من همیشه سعی کردم کاری بکنم که بقیه دوسم داشته باشن چجوری؟؟با اره گفتن بهشون با هرکاری خواستن انجام دادن براشون خب وقتی شرایط نداری و بله میگی وقتی خودت ارزش قائل نمیشی برای خودت بقیه هم برای تو ارزش قائل نمیشن
چی میشه؟؟
تو دوستشون نیستی صرفا کسی هستی که ازت سواستفاده کنن،وقتایی که کارشون گیره یادت بیفتن
این هنوزم هست ولی دارم سعی میکنم کمترش کنم
جدا ازاون
من یه ادم سمی بودم که بقیه رو سمی میدیدم ادمی که داره تلاششو میکنه بهتر بشه
چی بود قضیه؟!
من دبیرستان ، مدام تو جمع همکلاسیام سر کوچیکترین چیزا غر میزدم، به زمین و زمان غر میزدم و فحش میدادم، من ادمی نبودم که با هر شرایطی که دست خودم نیست کنار بیام در نتیجه غر میزدم
من ادمی بودم که سریع از کوره در میرفتم و بهم برمیخورد و قهر میکردم، ادم نازک نارنجی ای که تا یه انتقادی بهش میشد ناراحت میشد چس کن به برق میزد😅
ادمی که به هر حرف همکلاسیاش حساس میشدم پشت سرشون غیبت میکرد
از اونطرف دنبال جلب توجه بود و هرکاری میکرد که به چشم بیاد،
ادمی که با افسرده نشون دادن خودش سعی میکرد توجه بخره
یه ادم فوق سم بعد جالب اینجاست که من بقیه رو سمی میدیدم و گله میکردم چرا دوستامو از دست میدم و چرا وقتی فقط کارم دارن،تقلب میخوان، ارائه دارن کنارمن😂تنها حسنم درسخون بودنم بود
هنوزم این ویژگی هارو دارم ولی یکسریشون کمرنگ تر شده مثلا جدیدا اگر خیلی رو دروایسی نداشته باشم باطرف میتونم نه بگم، دنبال جلب توجه نیستم دیگه، غر زدنم هست ولی کمتر شده، دخالتم دیگه نمیکنم تو زندگی بقیه اگر اشتباهه کارشون تعیین تکلیف نمیکنم سعی میکنم خودم اون کارو نکنم
حداقل اینکه فهمیدم مشکل خودمم و سعی در تغییر خودم دارم و میخوام ورژن بهتری از خودم بسازم دیر شد ولی نشدنی نیست
خواستم بگم اگر فقط بدی میبینیم از بقیه درقبال خوبی هایی که میکنیم، شاید اصلا مشکل از خودمون و شیوه ارتباطیمون با بقیه هست چون که نمیشه که اصلا همه ادما باهامون بد باشن مگه ما کی هستیم که اینهمه ادم باهامون بد باشن؟؟شاید شماهم مثل من وقتی توجه میکنید وقتی تمرکز میکنید به خودتون متوجه میشید که درکنار بدیای بقیه خودتونم بد بودین و یکسری چیزارو بهتره تغییر بدین