یه بچه دارم هفته ای یبار خودم و بچم میرفتیم خونه بابام یه شب میموندیم شوهرم سر کار بود
این یه شب هم کلی میخندیدیم خدایی حرمتمم دارن ولی همون اندازه هم تا بچه نق میزد سریع بهم تذکر میدادن
یا به شوخی میگفتن هر روز اینجایی یا یکی دو روزی یبار زنگ میزدم مامانم حالا داداش کوچیکم میگفت گوشی مامانم که زنگ میخوره قطعا یا تویی یا آبجی بزرگه و از این حرفا
منم که اخلاقشون رو میدونم چون یه درصد حوصله بچه ندارن اینجوری میکردن
هفته قبل خونه بابام بودم دم غروب رفتم که فردا صبحش بیام گفتم مامان فردا بریم باغ گفت عموت گفته صبر کنید جمعه میریم گفتم باشه رفتید منم میام
روز بعدش که پنج شنبه میشد من خونه خودمون بودم زنگ زدم گفتم مامان فردا میرید باغ که من از خونه خودمون بیام اونجا؟خندید گفت ببینم چطور میشه روز بعد کلیی منتظر بودم خبر بدن دیگه میدونستم بهم نگفتن زنگ زدم زن داداشم احوال پرسی کنم دیدم گوشیش خط نمیداد گفتم حتما با بابا اینا رفتن دیگه پیگر نشدم دیدم شب عموم استوری گذاشته بود با چند خانواده از فامیلا رفته بودن کوه و به منم نگفته بودن🙂
دیگه از هفته قبل نه زنگ زدم نه پیام دادم نه رفتم خونشون دیروز مامانم زنگ زده بود چرا خبری ازت نیست نمیای
گفتم بعدا میام در صورتی که قصدم اینه دیگه دو سه هفته یبار شام برم و برگردم
مردم هر روز خونه باباشونن من با یه هفته ای یبار هم حس سبک شدن کردم