خواستیم بعد قرنی بریم مسافرت باباش نذاشت بریم گفت نرید مگه چندوقت پیش مسافرت نرفتین!
به شوهرم گفتم خب بابات چیکار داری گفت بابام میگه خطر ناکه!!
حالا همین راه رو شوهرم هرماه میره تنهایی و برمیگرده واسه مغازه پدرشوهرم جنس میخره
دخالتاشون تو همه چی هست با شوهرم دعوام شد گفتم باید بریمگفت برو خودت به سلامت