شام خونه دوستم بوديم دورهمي بود هر از گاهي مردا ظرفا رو ميشورن باهم امشب تا شام تموم شد شوهرم بلند شد گفت هيچكس دست نزنه خودم ميشورم همه هم رفتن نشستن اين تنها دو ساعت داشت ظرف ميشست دوستمم شعور نداشت تعارف بزنه بگه ولش كن رفت راحت با شوهرش نشست
من حالا كاري به اين ندارم شوهرم ظرفا رو شست از اين زورم مياد كه تو خونه خودمون شوهرم كمكم نميده وقتي شام ميخوريم حاضر نيست حتي سفره رو جمع كنه يا دو تيكه ظرف بياره تو آشپزخونه .. از خير شستنش بگذريم همين كمك ندادنش عصبيم ميكنه تا شام ميخوره ميره روي مبل
الانم اومديم خونه كلي دعوا كردم گفتم الان چندتا تيكه ظرفه تو آشپز بلند شو بشور رفت شستش ميدونست عصبي ام ولي بازم آروم نشدم