امروز شوهرم خونه بود ساحلی پوشیده بودم بدون شلوار خواهر شوهرم اومد خونمون تنها بود منم شلوار نپوشیدم نشسته بودم روی مبل بچم داشت شیر میخورد دامنمو داد بالا زانومو خواهرشوهرم دید گفت پای زانوشو نگاه چقدر تیرست چقدر درمانش نمیکنی شوهرم گفت مگه مشکلش چیه یه ذره تیره تره مهم نیست آب شدم هیچی نگفتم
من جات بودم میگفتم من راحتم شما ناراحتی نگاه نکن
بی ادبه چقدر
میگفتی عسلم زندگی قبلیت آیینه توالت بودی
چه بی شخصیت بگو حالا تو سفیدی کجای دنیارو گرفتی
به اون چه بی فرهنگ
درگیر چه چیزایی،شدن خانوما چه اهمیتی داره اخه
چقدر بی ملاحظه بدتر از مادرشوهر من
خواهر شوهرتو بفرس یه جا ادبش کنن تا یاد بگیره درمورد چهره دیگران نظر نده
وای بازم دم شوهرت گرم. چه خواهرشوهر فضول و پررویی.
باید میگفتی اونی ک باید خوشش بیاد خوشش میاد
واسه همین دنبال درمانت نیستم
شوهرت جوابشو داد
واسه حرفای مزخرفش انرژی صرف نکن
چرا بعضی ها نمیتونن جلوی زبونشونو بگیرن امروزم خواهرشوهرم زنگ زده به شوهرم میگه همه زندگیت دست زنته وفلان شوهرم گفت به تو چه ربطی داره همش کارت دخالت تو زندگی اینو واونه
میگفتی بچگی بدون دغدغه و رها بازی میکردیم شاده شااالد بودیم این نشونه ی بازی های آزاد کودکیه
بعد با لبخند میگفتی راه سنتی سراغ داری برای ترمیم پوست زانو؟؟؟؟
اصلا نیاز نیست سر همه چیز دلگیر بشید همین
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
51 ثانیه پیش
51 ثانیه پیش
52 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
