خیلی عذر خواهی میکنم بابت عنوانم..
از بس تعجب کردم سر این مو ضوع گفتم بهتون بگم قضیه رو..
همه رو الان یه جا میگم..
خواهر من پرستاره و داره دورشو توی طرح میگذرونه..
امروز اومد تا از عصبانیت قرمزه.. گفتیم چی شده؟
با صدای بلند و گریه میگفت مرتیکه فلان بهش گفتم برو روی تخت دراز بکش بیام امپول رو بزنم برات..
اینو بگم پرستار مرد کم بوده این اقا خودش قبول کرده خانم ترریق کنه خواهر منم زیادی سخت نمیگیره قبول کرده
میره پرده میزنه کنار گفت لباس بلندا هست مردم جنوب میپوشن(قصد بی احترامی ندارم فقط مثال زدم جنوبی ها)
اقاهه تا بالای شکم جمعش کرده از نک پاهاش تا شکمش لخت روی تخت البته ب پشت خوابیده بوده و بدون لباس زیر...منتظر که امپول بزنه..
خواهر منم چنان دعوایی کرده که شما که میخوای بیای تزریقات لباس زیر بپوش چ وعضشه و فلان...
کار ب حراست کشیده شده
الان حال روحی خواهرم خوب نی همش میاره بالا یاده طرف میفتع.. میگه از تختی که روش بوده هم حالم بد میشه..
نیازی هست ببرمش روان شناس؟