من یه دختر ۱۰ ماهه دارم
بارداری سختی داشتم
زایمانمم سخت بود
تو ما حاملگیم خبری از خانواده همسرم نبود نشد یه بار یکی از خواهر شوهران ی ماسه سوپ بدن دم خونه من یا زنگ بزنن بگن تو چیزی لازم داری یا نه.....
بماند که حالمم ازشون بهم میخوره سر چیزای دیگه
شوهرم حالا هی جدیدا به شوخی و خنده یا جدی میگه بچه دوم میخوام
هی میگه اینو از شیر گرفتیم یکم حال و روزت بهتر بشه اقدام کنیم ک جنسمپن جور بشه
منم اصلا دلم نمیخواهد دیگه بچه بیارم اگرم بخوام اصلا پسر نمیخوام🤣🙌
حالا چند روزه خواهر شوهران مارو میبینن سوسه میان ح دومی رو بیار
حالا بزرگه خودش یکی داره کوچیکه هم بعد بیست سال هنوز بچه دار نشده.
نمیدونم چطوووووری چه جوابی بهشون بدم که دیگه باهام در این مورد حرف نزنم.
دلم میخواد جیگرشونو بسوزونم چون فقط کارشون دخالت کردنه