دیشب با مامانم رفتیم تا جایی بچهامو گذاشتم پیش بابام و داداشم بعد من ابرو هامم پره الان اصلاح چن روز دیگه میخام برم انگشترامم دستم نیس چند روزه در اوردم گذاشتم کنار چون خوشم نمیاد از انگشتر زیاد بعد تو ون ی خانومی کنار مامانم نشسته بود و همینجوری صحبت میکردن بعد ک پیاده شدیم تا ی جایی مسیرش با ما یکی بود من رفتم از مغازه اب معدنی بگیرم اونا همینجوری اروم اروم میرفتن بعد ک من رسیدم بهشون خانومه خداحافظی کرد از ما و رفت موقع خداحافظی ب مامانم گفت ببخشید بازم شرمنده بعد از مامانم پرسیدم گفتم چرا عذرخواهی کرد گفت فکر کرده تو مجردی گفته اگه اجازه میدین بیشتر رفت و امد کنیم اشنا بشیم اگه بشه دخترتونو برا پسرم بگیرم مامانم میگه گفتم نه بابا دخترم شوهر داره دوتا بچه هم داره 😂😂😂😂😂
برا شما پیش اومده اینجور مسئله ای؟؟