از الان بگم خیلی طولانیه ممنونم ک وقتتونو میزارین لطفا بخونین کمکم کنین
من اوایل رابطه افسردگی داشتم وزنم از ۶۰ ب ۴۴ رسیده بود خیلی لاغر بودم اصلا زندگیمو دوست نداشتم
با این دوست شدم فاصله مکانیمون یک ساعته از ۶ صب تا ۶ عصر سر کاره به خاطر من خودشو تهت فشار میزاشت و ساعت ۴ کارشو تموم میکرد تا بیاد منو ببره بیرون ب زور منو فرستاد باشگاه و ب زور بهم غذا میداد ک بخورم. منو میگردوند شهر بازی و همه جاها منو میبرد.. من چشمم خیلی ضعیفه و همش تو گوشی بودم خیلی دعوام میکرد ک حق نداری وقتی من سر کارم تو اون تایم گوشی دستت بگیری چشمات اذیت بشه اگه واقعا با منی پس تلفنی زنگ بزن حرف میزنیم خودمم زنگ میزنم ولی حق نداری تو گوشی باشی چک میکنم انلاین باشی حس میکنم با کسی دیگه ای اینطوری میگف تا نرم تو گوشی تشویقم میکرد برم دنبال کار حتی هی گفت بیا پیش خودم کار کن ولی من قبول نکردم شده بود خودش از ناراحتی گریه میکرد ولی مسخره بازی درمیاورد ک من بخندم تاحالا نشد ی بار حضوری دلمو بشکنه ناراحتم کنه.. بقیشو الان میگم