داشتم میرفتم عینک دودی هم زده بودم زیر چشکی نگاش کردم تو دلم گفتم جوووون چه جذاب
هم خوش گل بود و قدبلند هم خیلی مردونه و شیک لباس پوشیده بود و هم قیافش موجه میخورد یه کیف کوچولو هم کج انداخته بود رو دوشش
یه دستش تو جیبش بود و خیلی جدی داشت با تلفن حرف میزد خلاصه پسندیدم
اومدم از خیابون رد شم اونم حرکت کرد منم با فاصله ولی کنارش راه میرقتم تو دلم میگفتم وااایییی فک کن این مرد رویاهای من باشه 🥹
بعد یکم رفتیم جلوتر دیدم هی برمیگرده پشت سرشو نگاه میکنه
داشتپ قدم زنان میرفتج اونم ۵ شش قدم جلو تر از من اروم اروم میرف
دویست متری ک رفتیم بهم اشاره کرد بیا
منو میگیییی دل تو دلم نبود این لحظه وایییی
یهو با یه لبخند گف میشه با هم قدم بزنیم
منم هول شده بودم ن ایطو من اینجوری بودم🥹😍🥰
دیگ هرجوری بود ۵۰ متر قدم زدیم و حرف زدیم بعد فهمیدم اصلا جوری ک از قیافش برداشت کرده بودم نبود بسیار بچه و ناپخته و سبک ک اصلا احترام طرف مقابل حالیش نبود
اولش گف شما وکیلی گفتم نه مگه شما وکیلی گفت نه شبیه وکیلام😶کلا تو یه دنیای بچگی زندگی میکرد
بعد بمن میگف چقد خوشمزه ای گفتم وا چ طرز تعریف کردنه گف خب چی بگم نچشیدمت ک منظورم اینه قیافت خوشمزه اس !
خواست شماره بدم گفتم ن شما بدین گفت ازینای هستی ک شماره میگیری زنگ نمیزنی گفتم تاحالا ک زنگ نزدم نمیدونم
بعد همشم میخندید کلی چرت و پرت گفت اخرش گفت اسمت چیه گفتم اسمت یا اسمتون
حالا اسم خودش حمید بوداااا ؛ من اسم امامه اسمم ؛ گفت اسمت قدیمیه ولی قشنگه
منم دیگ خود واقعیمو رو کردم گفتم خیلی سبکی برعکس قیافت هیچی حالیت نیس برات متاسفم
بعد هی مان و مبهوت میگف چی شد کجااا
خلاصه داستان این ک بعضی وقتا قانون جذب سورپرایزت میکنه
و دو ، هیچوقت از رو ظاهر قضاوت نکن 😂😂
جالب بود برام ولی حرف زدنش کاری کرد اصلا تیپ و قیافش ب چشمم نیاد