سلام قشنگا صبحتون بخیر.
۵سال پیش عروسی ما بود برادرشوهرم و جاریم به خاطر مسائل الکی باهامون قهربودن
چون ماخونه خریده بودیم خداشاهده باهرارتا قرض و وام وبدهی اونا خودشون هنوزم بعد از سالها زندگی مستاجرن
آنقدر که دنبال خوش گذرانی وبریزبپاشن
خلاصه عروسیه ما نیومدن شوهرم خیلی ناراحت بود
همیشه میگه من برای برادربزرگم خیلی کارا کردم
انتظار داشتم روز عروسیم کنارم باشه
یه دختر دارن اون موقع ۲۰سالش بود خودش تنهایی
بدون پدرمادرش اومد عروسیمون
۲سال بعدش خونه یکی از فامیلا ما همدیگرو دیدیم و
آشتی کردیم البته الآنم رفت وآمد آنچنانی نداریم
اما باهم بدم نیستیم مثلا عیدا همدیگرو میبینیم
یا مناسبتی روزپدری تولدی چیزی خونه پدرشوهرم اونجا هم و میبینیم درهمین حد....
چندروز پیشا بهمون خبر دادن نامزدی دخترشونه
شوهرم میگه خیلی دلم میخواد مثل خودشون رفتار کنم
منم نرم
مگه اونا عروسی مااومدن... گفتم عیب نداره تو به خاطر
برادرزادت که اون موقع تنهایی اومد عروسیت
الآنم به خاطر خودش برو...میدونم حق باهاشه
اما دلم جشن میخواد😆😆
تاحدودی راضی شده
حالا به نظرتون مابریم یا نریم؟