بچها من یه دختر تقریبا با خانواده معمولیم
اما خودم مذهبیم و طلبگی میخونم
اما خشک مذهب نیستم جون خانوادم مذهبی نبودن
یعنی ارایش معمولی خیلی کم دارم، لباس و روسری رنگی زیر چادرم دارم، خودمم به شدت روحیه شاد و شوخ طبعی دارم اصلنم خجالتی نیستم...
تو زندگیم یکبار سه سال پیش عاشق ی پسر خیلی مذهبی شدم، ولی شب بله برونم همه چیز بهم خورد و من شکست بدجوری خوردم و افسردگی شدید گرفتم
بعد اون خواستگار زیاد داشتم اما دیگ عاشق نشدم
الان تو یه شرکتی کار میکنم ک محیط خوبی نداره
همه درگیر حاشیه و اصلا خیلی محیط کثیفیه ولی خب مجبورم تا ماه اینده بمونم
تو شرکتمون چون من بخاطر عقایدم رو ب هیچکس نمیدم و فقط من محجبه ام حس میکنم خیلی تو چشمم
اوایل این حس خودم بود گفتم شاید چون معذبم
اما ب مرور چهار پنج نفر ازم خواستگاری کردن و حتی نیومدن ب خودم بگن چون فکر میکردم ناذاحت میشم سرپرستارو واسطه میکردن، منم همشونو رد کردم و معیارامو گفتم ب واسطه...
اما الان بعد گذشت سه ماه
یه اقا پسری هست تو یه قسمتی جدا از قسمت الانم
قبلا دوماه باهاش کار کردم تو قسمت اداریه منم اونجا بودم
خیلی پسر سبک خاصی داره یعنی مذهبی نیست اما سر ب زیره، با شصیت و با کلاس و با حجب و حیاعه
پوشش معمولی داره ولی سنگینه جلف نیست
دو سه بارم من از استرس تو کار پیشش سوتی دادم و استرس شدید گرفتم کنارش، اون فکر میکرد بخاطر کاره نمیدونست بخاطر اونه، خیلی بهم میخندید و سعی میکرد ارومم کنه میگفت اصلا ول کن من مینویسم تو برو اذوم باش و... یبارم بین شوخیاش پرسید از کدوم محل میای منم گفتم بعد زد ب شوخی و گفت من مینویسم تو برو از سرویس محلتون جا نمونی.... نمیدونم از کنجکاویش بثد یا همینجوری پرسید، خلاصه گاهیم هی راه میرفت از دور نگاه میکرد تا من نگاهش میکردم میرفت
بچها منی ک انقدر عقاید طرفم برام مهمه حالا عاشق این ادم شدم، اما الان قسمتم و عوض کردن و کاملا ازش جدا افتادم یجای دیگ، امروز اخر تایم از دور دیدمش سعی کردم برم از جلوش رد شم دوییدم ولی دیر رسیدم، اما رفتنی منو از دور دید
چیکار کنم بنظرتون، از طرفی اون منو میبینه عقاید منو میبینه فکر نکنم از من خوشش بیاد یا بیادم ب خودش اجازه نمیده بیاد جلو چون شنیده من همه رو ب چه دلیل رد کردم...
اما من واقعا حس میکنم عاشقش شدم و کل روز حالم بده مخصوصا از وقتی جامو عوض کردن الانم ک دارم میرم استعفا بدم و برای همیشه تمام....😞😞💔💔