امروز تا ساعت نه مغازم بودم کلی ام تمیز کاری داشتم و خسته شده بودم.بچمم میبرمش دیگه اونم حسابی اذیت میکنه.بیشتر خستم میکنه
موقع برگشت مامانم اومد .دکتر بود کفت میخام برم دارو بگیرم داروخونه هم دقیقا کنار مغازه منه.رفت گرفت و من یکم سریعتر رفتم شوهرمم از کار اومده بود خسته بود.
بعد مامانم دیدم داره میاد براش واستادم گفت داروهام نداشت میری نسخه قبلیمو بگیری@؟منم گفتم باشه برگشتم ورفتم همون داروخونه کنار مغازم دخترم مامانم بردش به خودش خونه.
منم رفتم داروخونه گفت کدش خطا میده باید بری داروخونه ایی که تایید کرده .اون داروخونه ام باید راه بیشتری میرفتم تو خیابان جلوتر بود.منم اصلا نا نداشتم و خسته بودم.مامانم زنگ زدم اینجا نشده دارم برمیگردم خونه
.گفت ای بابا داروهای پیچیده بودن آماده بوده نسخم میرفتی
گفتم دیگه خسته ام بزا فردا.........
دم در خونه بابام و شوهرم بودن به بابام
گفتم بیا کارت مامان و برو بهش بده دارو نبود اونجا.حالا بابام کلی ناراحت که چرا نرفتی اونیکی داروخونه اونم نزدیکت بوده
گفتم خسته بودم.دیکه با حالت تاسف نگاهم کرد و ناراحت رفت
حالا کلی عذاب وجدان دارم.ای کاش میرفتم
دوباره زنگ زد بهش که برم بگیرم دیدم بابام رفته بگیره
فکنم باهام قهر کرد بابام