2733
2734

من نزدیک۸ساله ازدواج کردم شوهرم خیلی کرد خوبیه از همه نظر...

اما پدرم با ازدواجمون مخالف بود 

خلاصه اینکه هشت ساله دارم بین شوهرم و پدرم رو درست میکنم

ینی بابام هرررموقه ک رفتیم ی جوری باموم رفتارمیکنه

ینی همش از شوهرم طلبکاره همش تیکه داره حرفاش

تواین هشت سال اون چندساعتی ک طی هفته میرم خونه بابام اینا همه جونم استرسه ک الان یچیزی ب شوهرم نگه

نمیزارم از خیلی چیزا شوهرم خبردارشه

دلم نمیخاد ب شوهرم بگم اخلاق بابام میدونم ک باموم خوب نیست و نریم خونشون 

میترسم اینجوری شوهرم پرو شه 

ازطرفی هم از دست بابام ورفتاراش خسه شدم

مثلا دیشب ک خونه پدرم بودیم شوهرم ی بیس دیقه ای تو گوشی بود یهو بابام ب شوهرم گفت توگوشی چکار میکنی نکنه داری وای فای مارو خالی میکنی

شوهرم خندید گفت ن بخدا مت خودمه

بابام برگشت گف کو ببینم

شوهرم گوشی رو نشونش داد بابامم گفت نکنه الان زدی رو نت خودتت

....بهشم ک میگیم میگه من شوخی کردم برا خنده اینجور گفتم‌..

کلا بابام با شوخی حرفایی ک تو دلش هست رو میزنه...

از ی طرف دوسدارم ی مدت نرم خونشون تا بفهمه

از طرفی ام نمیخام طرف بابامو پیش شوهرم زمین بزارم ک پررو بشه

همینجوری مث خر تو گل موندم

ببین برای منم همین پیش اومده بود دقیقا!!😥 من از یکی از پزشکای دکترساینا ویزیت انلاین گرفتم از خونه و خیلییییی خوب بود. بیا اینم لینکش ایشالا که مشکلت حل میشه 💕🌷



2731

طرف شوهرت باش ،یه وقتایی هم با دوری همه چیز درست میشه

اگر روزی ازم بپرسن چه آدمایی رو بیشتر دوس داری، میگم اون‌هایی که توی زندگی بیشتر از همه رنج کشیدن. رنج! نه به منزله غم. که غم هم میتونه شکلی از رنج باشه. رنجی که به معنی رشد و رسیدن به نورِ امید وسط تاریک ترین روزهای زندگیشون باشه. اون آدم‌ها شاید زیاد کتاب نخونده باشن. شاید سواد زیادی نداشته باشن. شاید پولدار نباشن. ولی عمیقن. انسان های عمیق رو دوس دارم. اینکه حتی با سکوتشون هم حرف های زیادی دارن. اگه یه روزی ازم بپرسن چه آدمایی رو بیشتر دوس داری، میگم اون آدمایی که با رنج قد کشیدن ...
یه مدت نرو به شوهرتم دلیلش رو نگو مثلا یه روز بگو حال ندارم یه روز بگو خستم یه روز بگو سرم درد میکن ...

شوهرم خییلی تیزه میفهمه قشنگ...اخه مت هفته ای یبار میریم اونم از غروب تا بعد شام

شوهرم خییلی تیزه میفهمه قشنگ...اخه مت هفته ای یبار میریم اونم از غروب تا بعد شام

خب راهش دوری ‌کردنه ببین چطوری شوهرت متوجه نمیشه،همون کارو بکن

ولی اصلااااااا از خانوادت پیش شوهرت بد نگو

به مادرت بگو با پدرت صحبت کنه و بگه که با این رفتارش ناراحتی میشی 

از طرفی جلو شوهرت هم وانمود کن که پدرت شوخی کرده و جوری رفتار نکن که شوهرت به قول خودت روش باز بشه چون اینجوری هی تو سرت میکوبه .

میتونی خودتم با پدرن صحبت کنی و ازش بخای که دست ا این رفتارا برداره 

کاش میشد مثل باران میشدیم ؛ مهربان و تازه و بی ادعا !

ببین من با مامانم این مشکل رو دارم دقیقن هم ۸ ساله ازدواج کردیم اونقدررر رفتار مامانم داغونه که خودمم میمونم چیکار کنم البته دیگه شوهرم خودش فهمیده که چقدررر بد هست رفتار مامانم و بی نهایت توقعی و پول دوست اگه چیزی براش بخریم یا کاری براش انجام بدیم خوشحاله اگه نه یا دست خالی بریم اخماش تو هم میره خلاصه که دیگه دست جلو شوهرم رو شده ما هم خیلی خیلی کم میریم خونشون نهایت هفته ایی یبار اونم بخاطر پسرم که دوسش داره و اگر نیاز باشه میگم خودشون بیان خونمون نه اینکه میان راحت پذیرایی میشن و زحمت و خرجی نمیکشن اینجوری حداقل روی خوش نشون میدن

بیست سال بعد، بابت کارهایی که نکرده ای بیشتر افسوس می خوری تا بابت کارهایی که کرده ای!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687