شوهر من به حدی عاشقمه که زبانزد همه ست
یکروز طاقت دوریمو نداره
اما چند وقت یکبار مچشو میگیرم
انگار یه جور اعتیاده که نمیتونه ترک کنه
الان دیگه خیلی از چشمم افتاده اما چون میدونم طلاق نمیده و با بچه هام اذیتم میکنه به خاطر اونا زندگی میکنم و هربار دعوا میکنم باهاش تا حداقل از یه حدی فراتر نره
البته نمیدونم تا کجا پیش رفته...