برادر شوهرم ۱۳ سالشه خیلی با دخترم لج میکنه منم به شوهرم گفتم اونم رفته گفته باباشپ گفت حالا که اینطوره نیاین منم لهم برخورد سه هفته نرفتم مامانش همش زنگ میزد میگفت بیا دلم برا دخترم تنگ شده منم بهونه میکردم دیگه امروز به اصرار شوهرم رفتم
رفتم داخل فک کردم میخواد روبوسی کنه یهو دستمو گرفت یه بار بوسید من هنگ کردم گفتم مادر این چه کاریه گریه کرد گفت شما نمیاین
مامانم گفت چرا گذاشتی گفتم من اصلا هنگ کردم
دلم براش سوخت خجالت کشیدم اصلا