من از رانندگی خوشم نمیاد خیلی خسته میشم شوهرمم اینو می دونه بارها گفتم بهش
مسافرت بودیم تو راه برگشت گفتم دو سه ساعت آخرو بده من برونم تو خسته شدی گفت باشه
نزدیک خونه بودیم دخترم گفت از گرسنگی تهوع دارم شوهرمم گفت منم تهوع دارم گفت بخاطر رانندگی منه!
منم گفتم به جای تشکره؟! گفت کی بهت گفت رانندگی کنی،من که ازت نخواستم. من گفتم خب می گفتی نه مجبورت نکردم که می خواستم کمک کنم، گفت من از تو می ترسم نمی شه بهت گفت نه!!!! یکم ادامه داد منگفتم بسه دیگه
یکم بعد اومد معذرت خواست گفت اشتباه مروم رفتارمبد بود ولی بنظرم همش حرف دلش بود
آدم بخدا نمی دونه چی درسته چی غلط
دیگه بعش کمک نمی کنم
چمدون و وسایلم دیگه کمک نکردم اومدم تو خونه