بچه ها شیش سالشه مادرشوهرش زنگ زنگ میزنه شوهرم گوشی رو میده بچش اونم میگه داداشی کی میای خونمون شوهرمم میگه میام امروز میگه بیای پیشما برام خوراکی هم بیار صبح زنگ میزنم میگه اگه شوهرم نره شب باز زنگ میزنم میگه چرا نیومدی پاشو همین الان بیا
یا خود مادرشوهرش زنگ میزنم به شوهرم میگه ظهر تنها بیا آبگوشت پختم
همینجوری شوهرمو هرروز میکشونن خونشون ظهرا شوهرم هرروز یا یه روز درمیون تنها اونجا ناهار میخوره خسته شدم انگار هووی منن این دوتا