شوهرم جلو چشم با زبون خودش گفت بهت خیانت کردم
ی سال نشده هنوز عروسی کردیم
خیلی گریه کردم از خدا شکایت کردم که چرا ولم کرده
شوهرم کتکمم زده ولی موندم کنارش
من ۱۵ سالگی ازدواج کردم باهاش از خانوادم دور شدم از این که بهترین شاگرد باشم همه چیم افت کرده
یعنی گناه من چی بود حتی ی عشق واقعی هم به دست نیاوردن از وقتی ازدواج کردم یادم نمیاد کی از ته دل شاد بودم
چیکار کنم میخوام فقط به خودم فکر کنم میخوام خودمو بیشتر دوس داشته باشم بسمه
میخواستم خودمو بکشم