خسته شدم واقعا ...
کل زندگیم شده بود دانشگاه و یه آدم مزخرف
زندگیم مختل شده بود ،الان اون آدم رو از هر لحاظ دیگه رها کردم ...از دانشگاهم متنفر شدم ،دلم نمیخواد با هیچکدوم از آدماش ارتباط داشته باشم ...
از اون طرفم خیلی دورم از خانواده و هر کی که میشناسم ...
کاش حداقل این وسط یه نفری خارج از دانشگاه باهاش دوست بودم ،یه کم میرفتم اینور و اونور ...بدم میاد تنها برم تفریح ...
یه حس بدیه ،میدونی حتی هیج جا هم نمیرم که دو تا آدم درست و حسابی و شاد ببینم روحیه ام عوض بشه ...کاش حداقل این وسط با یه آدم پایه دوست بشم و پایه ی دیوونگیهای خفته ام بشه ...