داستان از این قراره که مامانم وقتی میبینه میوه ای تو یخچالشون زیاد اومده و داره خراب میشه یا کمپوت درست می کنه یا آبشو می گیره یا خشک می کنه برای بچه های من. یا بعد مهمونی غذا و سالاد و دسر و نوشیدنی که زیاد میاد میفرسته برای ما. حالا شوهرم همش غر میزنه میگه این کار مامانت خیلی زشته و شان ما رو پایین میاره و اینچور چیزها رو به فقیرها و کارتن خوابا معمولا میدن . به مامانم هم بگم می دونم ناراحت میشه و داستان درست می کنه. من موندم این وسط چکار کنم
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر -آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم - هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر - رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر - (مولانا)
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
مگع خودتونم میوه هایی ک نمیخورید و داره خراب میشه رو کمپوت یاحالا هرچی درست نمیکنید ونمیخورید؟یامثلاغذایی ک خیلی زیادع رو بابقیع تقسیم نمیکنید این کجاش بده؟ما هرچی داریماضاف بیاد رو با برادرام وخاهرم کچند کوچه پایین ترع تقسیم میکنیم
برای حفظ زندگیم ی صلوات میفرستی الهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل الفرجهم🙏
آخه مشکل همینجاست. اینجا به اصرارا مامانم نشستیم. چون تک دخترم مامانم اصرار داره به ما یکجا باشه. وگرنه شوهرم به شدت مخالفه اینجا نشستنیم. چند سال هم جدا بودیم که به اصرار مامان و بابام اومدیم اینجا. واسه همین تو این زمینه دهن من بستس
هر لحظه که تسلیمم در کارگه تقدیر -آرام تر از آهو بی باک تر از شیرم - هر لحظه که می کوشم در کار کنم تدبیر - رنج از پی رنج آید زنجیر پی زنجیر - (مولانا)