من اون روز مهمونی بودم بعد ی تک پوش دستم بود دستبند و اینا رو بیرون آوردم اونو ن بعد تقریبا بزرگ و سنگینه بعد یهو از زیر آستین لباسم اومد بیرون دوستم گف مشکوک میزنی نامزد کردی منم با شوخی و خنده گفتم آره خیلی وقته تازه فهمیدی اونم گف خوبه والا سگ میاد تو رو بگیرع منم هیچ جوابی بهش ندادم فقط ی نگاهی کردم بعد گف ناراحت نشو من اینو ب همه میگم بعد هر دفعه میاد میگ من خیلی خواستگار دارم اون روز ی جا رفتم سه نفر تو ی روز ازم خواستگاری کردن