بچه که بودم خیلی تو رویا بودم (هنوزم زیاده تخيلاتم)همش تو دنیا دیگ ای بودم
موجود خیالی داشتم طوری که خیلی خیلیییی باهاش صمیمی بودم بعضی وقتا براش غذا کنار میزاشتم و میگفتم بخوره 😂مامانم میگف میومد خونه میدید دارم با یکی حرف میزنم نیم ساعته همش با خودم حرف میزدم
اینا مهم نیستند چیزی که عجیبه من بچه بودم خیلی فکرای منفی به سرم میزا خیلی زیاااد
همش یه حسی بهم میگف خودتو بکش خودتو پرت کن پایین
یبار رفتم بالاپشتبوم با دختر خالم و گریهههههه میکردم میگفتم یکی میگ خودتو بنداز دلم میخواد خودمو بندازم
ازون حس متنفر بودم یادمه بهم آب قند دادن تا آروم شم
بعضی وقتا دلم میخواست مامان و بابام رو بکشم
امکان نداش چاقو ببینم و فکر منفی نکنم
حتی یادمه خوابای منفی که میدیدم رو بعضیاشون
اینایی که میگم تا ۶ ۷ سالگیم ادامه داشت
مامانم میگ یبار منو برده پیش مشاور و مشاور گفته دخترتون خیلی تنهاس
شاید برای همینه
نمیدونم من تک فرزند نیستم وای اختلاف سنیم با برادرام بالا ۲۰ ساله برای همین یجورایی تک فرزند به حساب میام
شما فکر میکنید من چم بودع؟