چند سالی بود کار شوهرم درست نمیشد
به هر کی بود رو زدیم
هر آزمون استخدامی بود شرکت میکرد قبول نمیشد
خیلی ناراحت بودم
حسابی دلم شکسته بود
رفتیم پابوس آقا
دعای توسل رو تو حرم زیر بارون خوندیم
خیلی دعا کردیم و به گریه افتادم
همونجا دلم روشن شد که آقا جوابمون رو میده
دقیقا شبی که برگشتیم خونه زنگ زدن یه پیشنهاد کار به شوهرم دادن و رفتیم واسه انجام مصاحبه و آزمایش و...
و شوهرم تو همون کاری که دوست داشت استخدام شد
خدا رو صد هزار بار شکر
همیشه ورد زبونمه همه داراییمو به تو بدهکارم من جون جوادت آقا خیلی دوست دارم من