منو دوستم داشتیم راه میرفتیم خاستیم بپیچیم کوچه به دوستم علامت دادم برگرد برگرد یکی پشتمون داره میاد پسره اومد جلومون وایساد گفت آهان خوب کوجه هم خلوته یاد داشت کن شمارمو منم داد زدم گمشو اون ور بعد پسره برگشت گفت خوب میخندیدی و عشوه میومدی الان شماره میدم نمیگیری من پشمام ریخت اصلا من اولین بارم بود این پسر و دیدم گفتم چرا داری حرف اضافه میزنی من کجا ترو دیدم آنقدر سری با دوستم فرار کردم که نفس نفس میزدم دوستم تا الان فکر میکرد من با این پسره یه تیک تاکی دارم همش بهم کنایه میزد بزور باورش کردم
خدا نگذره از این مریض ها الکی پیش دوستم خراب شدم