منم دقیقا همچین بلایی سرم اومد
وقتی شنیدم زن گرفته دوییدم تا قبرستون شهرمون نفس نداشتم همونجا وایسادم بزور خس خس میکردم تا نفسم بالا بیاد خدا رو شکر رفیقم پشت سرم دوییده بود بهم رسیده بود بزرو بلندم کرد
فرق من با دختر خاله ایشون این بود که این قبلش میدونست خیانت کرده اما من تا لحظه اخر بهم گفت دوستت دارم و اونروز شکه شده بودم
تا چند روز اول تو شک بودم اما بعدش دعا کردم
خدایا اگر میخوای تاوان پس بده سر خواهرش همچین بلایی نیار اون ظریفه دختره هزار تا ارزو داره
نمیخوام هم زنش اسیبی ببینه اون چه گناهی کرده
و در نهایت چند روز پیش وسط گریه هام بخشیدمش و حلالش کردم
اینو تو اون تاپیک هم توضیح دادم
سخت بود اما کمرنگ شد
انشالا منم خوشبخت بشم