بچه ها، اوایل با بابام خوب بودم میدونستم کودکی سختی داشته و عقده داره حتی بوسش میکردم ولی دیگه از یه جایی ب بعد بریدم وقتی دیدم فحش ب مادرم میده، با ابجیم بحث کرد شدید و همه جور فحش زشتی ب دختر خودش داد! خودم میخاستم عقد کنم یذره برا خرید عقد بهم نداد و پس انداز خودم و ابجیم بهم قرض داد، برای عقدم یه گردنبند خرید ب زور و بعد عقد بلایی ب سرم آورد ک پولش رو انداختم جلوش، گفت هدیه های عقد باید گیر من بیاد با اینک همه خرج با خانواده همسرم بود حتی مکان، منم بخاطر دهنش ببندم پول گردنبند انداختم جلوش گفتم اینم پول گردنبندت برو از زندگیم گمشو، دارم خ مودبانه میگم کاراشو در این حد بگم ک خاهر برادر خودش رو تا الان زجر داده فقط و سهم ارثیه شون رو نمیده! کلی حرف بارم کرد بعد عقدم گاو ترین آدمیه ک دیدم، خسیس شکاک بد دهن هار سگ چکار کنم؟ دوس ندارم نفرین کنم و کلمات منفی بگم ولی همش تو ذهنم این میاد ک کاش نبود وقتی از سر کار میاد میرم تو اتاقم ک فقط نبینمش انقد ازش بدم میاد نیتونم حتی نگاه ب چهرش کنم ازش تنفر دارم و خیلی دوس دارم کلا زودتر برم از اینجا درآمدم خوبه دوس دارم طلاق مامانم رو بگیرم و براش خونه بخرم ولی انقد بد ذاته بابام ک اگ طلاق بگیره مطمئنم پشت سر مامانم حرف ناجور در میاره 😓 شبا کابوس میبینم یه شب خواب دیدم در حال دعوا هستم باهاش تو خواب همون گردنبند رو گرفتم انقد کشیدم ک پاره شد 🥺