بیایید از فانتزی های مامان بزرگا بگید با دلیل😅 صفحه 2

heyranm

عضویت: 1402/02/19

تعداد پست: 9001

من بابام می‌گفت شیطون وصدا نزن😁❤️ دورش بگردم که چقدر ساده بودن

عزیزمممم🥺

خداپدرتوحفظ کنه🧚🏻‍♀🫀🎀

ای خدایی که آهن را بر داوود نرم کردی ، قلب او را نیز بر من نرم گردان

1403/02/25

|

04:16

iran_sarboland

عضویت: 1401/08/22

تعداد پست: 2096

نمیدونم والا این یادم رفت میگه نصف شب خونه رو جارو نزن بچه های جن میمیرن

نه این مسخرس

1403/02/25

|

04:16

مدیر استارتر

عضویت: 1402/01/28

تعداد پست: 6774

دیگه هست دیگه حداقل جا رو کامل پهن نکن تا بزن خودش باز کنه

بعضی حرفارو ب شوخی میگیریم ولی درسته

رفتم تا کردم

1403/02/25

|

04:16

heyranm

عضویت: 1402/02/19

تعداد پست: 9001

😅😅😅 میگن خانم یه پیامبر این کار می‌کرد اسمش لو اط بود دقیق یادم نیست خودشم دشمن پیامبر بود بخاطر ...

چه جالب😐

حالا چرا سوت میزده؟

ای خدایی که آهن را بر داوود نرم کردی ، قلب او را نیز بر من نرم گردان

1403/02/25

|

04:16

مدیر استارتر

عضویت: 1402/01/28

تعداد پست: 6774

برم جارو رو روشن‌کنم😂

مرض داری؟

1403/02/25

|

04:17

iran_sarboland

عضویت: 1401/08/22

تعداد پست: 2096

بعضی حرفارو ب شوخی میگیریم ولی درسته رفتم تا کردم

فکر کنم اصلا این دوتا حدیث باشه

1403/02/25

|

04:17

وسنسنسنشمشمظپطپ

عضویت: 1402/12/24

تعداد پست: 2076

مرض داری؟

نداشته باشم؟چه خوبی دارن اونا برای ما😂

1403/02/25

|

04:18

هیچ_

عضویت: 1402/10/28

تعداد پست: 1964

تسبیح ننداز دورت گردنت دستت سنگین میشه و مچت ضخیم

لطفا به نیت حاجتم صلوات می‌فرستید؟؟ ممنونم زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

1403/02/25

|

04:18

هیچ_

عضویت: 1402/10/28

تعداد پست: 1964

سر راه نشین ( یا بین راه یا لای در) بختت بسته میشه

بعد ازدواج :طلاق میگیری

لطفا به نیت حاجتم صلوات می‌فرستید؟؟ ممنونم زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

1403/02/25

|

04:19

هیچ_

عضویت: 1402/10/28

تعداد پست: 1964

به بالشتت بگو قسم به خاک روز قیامت فلان ساعت بیدارم کن تا اون ساعتی که خواستی بیدار شی

لطفا به نیت حاجتم صلوات می‌فرستید؟؟ ممنونم زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

1403/02/25

|

04:20

2 نفر لایک کرده اند ...

مدیر استارتر

عضویت: 1402/01/28

تعداد پست: 6774

چه جالب😐 حالا چرا سوت میزده؟

یه قومی بود بنام ل و ط ک کارشون همجنس بازی بوده ب خانه پیامبر ک فرشته های خشگل میومد خانوم پیامبر میرفت پشت بام صوت میزد و اهالی رو باخبر میکرد ک بیان رابطه برقرار کنن

حتی خدا این قوم سنگ کرد خیلی ها حالت رابطه سنگ شدن خدا ب خانواده پیامبر گفته بود موقع نزول عذاب از این شهر برید وپشت سرتون نگاه نکنید زن پیامبر سرپیچی کرد نگاه کرد و اونم سنگ شد

1403/02/25

|

04:20

هیچ_

عضویت: 1402/10/28

تعداد پست: 1964

اسم قبرارو نخون خوب نیس

لطفا به نیت حاجتم صلوات می‌فرستید؟؟ ممنونم زني را مي شناسم من، که شوق بال و پر دارد، ولي از بس که پر شور است، دو صد بيم از سفر دارد... زني را مي شناسم من، که در يک گوشه ي خانه، ميان شستن و پختن، درون آشپزخانه... سرود عشق مي خواند، نگاهش ساده و تنهاست، صدايش خسته و محزون، اميدش در ته فرداست...زني را مي شناسم من،که مي گويد پشيمان است، چرا دل را به او بسته، کجا او لايق آنست... زني هم زير لب گويد، گريزانم از اين خانه، ولي از خود چنين پرسد،چه کس موهاي طفلم را، پس از من مي زند شانه؟.. زني با تار تنهايي، لباس تور مي بافد، زني در کنج تاريکي، نماز نور مي خواند...زني را مي شناسم من،که مي ميرد ز يک تحقير،ولي آواز مي خواند،که اين است بازي تقدير... زني با فقر مي سازد، زني با اشک مي خوابد، زني با حسرت و حيرت،گناهش را نمي داند... زني واريس پايش را، زني درد نهانش را، ز مردم مي کند مخفي، که يک باره نگويندش، چه بد بختي چه بد بختي... زني را مي شناسم من، که شعرش، بوي غم دارد، ولي مي خندد و گويد، که دنيا پيچ و خم دارد..زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه، اگر بيرون رود از در، چه تاريک است اين خانه...زني را مي شناسم من،که رنگ دامنش زرد است،شب و روزش شده گريه،که او نازاي پردرد است...زني را مي شناسم من،که ناي رفتنش رفته،قدم هايش همه خسته،دلش در زير پاهايش،زند فرياد که بسه... زني در کار چون مرد است، به دستش تاول درد است، ز بس که رنج و غم دارد، فراموشش شده ديگر، جنيني در شکم دارد...

1403/02/25

|

04:20

2 نفر لایک کرده اند ...

مدیر استارتر

عضویت: 1402/01/28

تعداد پست: 6774

سر راه نشین ( یا بین راه یا لای در) بختت بسته میشه بعد ازدواج :طلاق میگیری

تو همه حالت یا مهمونی ها؟

1403/02/25

|

04:21

مدیر استارتر

عضویت: 1402/01/28

تعداد پست: 6774

اسم قبرارو نخون خوب نیس

این نشنیده بودم من همیشه میخونم🤪

1403/02/25

|

04:21