2752
2734

یادمه ۱۰سالم بود هنوز خاله بازی میکردم رفتم سوپر مارکت خوراکی بخرم برای خاله بازی 

اونجا گفتم عمو بهم تخفیف بده 

پنجاه سکه ای ها یادتونه 

گفتم اون و نگیر خندید گفت باشه خواستم پلاستیک خوراکی هام و ازش بگیرم خوراکی هارو گرفت بالا دستم بهش نرسه یهو دست زد به بالا تنه ام که تازه خیلی کم کم رشد کرده بود اون لحظه دنیا رو سرم خراب شد یاد گرفتم هرجا برم تخفیف نخوام و کسی و هم عموی خودم ندونم

خیلی تجربه تلخی بود تا مدت ها فک میکردم هرزه ام

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، 

 خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

2731

یکی بود تو محله ما همه رو یکی یه بار انگشت کرده بود 


من بچه بودم رفتم خرید گف بیا پشت دخل خودت پول بردار منم مثله اسکولا رفتم پشت دخل یهو چسبید بم از ترس قفل کردم هی میگف عمو جون هرچی میخای بردار به زور فرار کردم 

یکی بود تو محله ما همه رو یکی یه بار انگشت کرده بود  من بچه بودم رفتم خرید گف بیا پشت دخل خ ...

ای خدا اینجور ادمارو از رو زمین محو کنه حتی به بچه هم رحم نمیکنن 

جالب اینجاست چیزیشونم نمیشه هر روز پیشرفت هم میکنن

هنوزم بعضی وقتا میبینمش چندشم میشه لعنتش میکنم

من سنم کم بود 14 سالم اینا بود تو مترو یه مرده که سن کمی هم نداشت با دست نقطه ممنوعم رو گرفت و من خودم رو عقب کشیدم ک نفر پشت سریم گفت چه خبرته دختر جان ولی با این حرکتش یه لرزی تو وجودم افتاد مترو شلوغ بود و مرد و زن قاطی بودن با اینکه سال ها ازش گذشته ولی هیچ وقت یادم نمیره به هیچکی هم راجبش نگفتم😥😥😥

من سنم کم بود 14 سالم اینا بود تو مترو یه مرده که سن کمی هم نداشت با دست نقطه ممنوعم رو گرفت و من خو ...

☹️منم باز تو سن ۱۴سالگی پیر مرد مریض باسنم و دستمالی میکرد ابروش و جلو جمع بردم 

وقتی اون موقع که سوپر مارکتی بهم دست زد نتونستم غلطی کنم چون حرف من بچه برای کسی ارزشی نداشت 

رفته بودیم مشهد 

۹ ۱۰ سالم بود 

رفتم تو یه مغازه گفتم عمو برام موجودی میگیری 

گفت بیا خودت بگیر 

گفتم بلد نیستم 

گفت بیا ته مغازه یادت بدم منم ساده و خام هیچی هم حالیم نبود رفتم 

کنارش بودم نگا میکردم یهو باسنمو گرفت 

فقط گفتم خجالت بکش و اومدم بیرون😐



☹️منم باز تو سن ۱۴سالگی پیر مرد مریض باسنم و دستمالی میکرد ابروش و جلو جمع بردم  وقتی اون موقع ...

دقیقا من نتونستم موضوع رو ب خانواده ام بگم ولی از اون ب بعد چشم و گوشم رو باز کردم و از خودم مراقبت کردم. یه بارم رفته بودیم مسافرت از اینا ک مدرسه ها ک کرایه میدن یه پسره جون از پشت بهم نزدیک شد ولی من صدای نفساش رو شنیدم خودم رو کنار کشیدم اونموقعه سنم بیش تر بود

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687