آقا ازینجا بگم ک وقتی من حتی بچه عم بودم بچه کوجیک ۵ ساله ۶ ساله شیطونی ک میکردم مامانم تو روی خدم میگف این روانیه ببریمش تيمارستان بعدتر بزرگ تر شدم همینجوری مثلن جلو همه منو میزد الانم ی جوری در موردم با عقده حرف میزنه واقن موندم فش میده ولی خب زحمتی برام زیاد کشیده واقن ولی خب تفاوت رفتار و بین من و دو تا خاهرام حس میکنم مثلن ی بار میخاس پول بده ب اونا داد گف ب ت نمیدم بابام بهم داد ناراحت نشم یا مثلن برا اونا با کارت خدش لباس میگرف منو با کارت خدم کلن مگه اینکه چی بشه یا چمدونم مثلن ی هقته ای چن بار با عمم میرفتیم پارک علنن میگف ت با پسرایی و اینا با اینکه واقن همچین آدمی نیستم ی بارم میگفتم اسید میریزم رو صورتت ولی برعکس بابام همیشه هوامو داشته خیلییییییی بعد خده ماندنم ی بار گف ما بچه دار نمیشیدیم و قبل تو میخاستم از پرورشگاه بیاریم منم خدم یادم نیس عکسی از خدم تو بیمارستان دیده باشم از ی سنی ب بعد یادمه دیدم خیلیم اخلاقام ایناها مدل فکر کردنم با بقیه خانواده فرق داره ب نظرتون امکانش هس من بچه خانوادم نباشم؟ بچه عم نیستم ک فکر الکی بشینم با خدم کنم ولی اخه زحمتم خدایی کم برام نکشیدن ولی نمیدونم جدیدن چرا اخلاقه مامانم با من خیلی ی جوری شده.....