دیشب شام جایی دعوت بودیم. دختر عمم یه جاری داره که ۴ سال از خودش بزرگتره و کمی باز میگرده اونم دعوت بود.
ما زودتر رفته بودیم و با خانوما نشسته بودیم به صحبت و اقایون هم سمت دیگه ای نشسته بودن.
مشغول بودیم که یهو جاریه دختر عمم با شوهرش اومد و با همه سلام علیک کرد دست داد جز دختر عمم یعنی سلام کرد ولی دست نداد بهش.
دختر عمم محل نداد تا اینکه جاریه لباس عوض کرد و اومد تو جمع. یه شلوار جذب پوشیده بود با یه لباسه یقه باز
یکم نشست پیش ما و بعدش سریع رفت تو آشپزخونه سینی چایی گرفت و به ما خانوما تعارف نکرد و رفت سمت اقایون.
لباسش هم جوری بود که وقتی چایی تعارف میکرد یقه لباسش شل بود و سینه هاش مشخص میشد.
دختر عمم رفت جلو و بهش گفت تو تازه اومدی بشین من تعارف میکنم جاریش خندید و گفت نه بابا چیزی نیست که تعارف میکنم. دختر عمم هم گفت باشع پس تو به خانوما تعارف کن اول من آقایون و چایی میدم که یهو جاریه اخم کرد و گفت اصلا خودت همه رو چایی بده و رفت نشست کناره شوهرش
الان بقیه اش رو میگم نتم ضعیفه