سلام بر تنها یادگار خداوند در هستی!
سلام بر تو که دلیلی برای زنده بودن زمینی!
سلام بر امیری که نشاط بخش جانهاست و وجودش، امیدی بر دل های منتظران!
واژه هایم در وصف تو نفس کم می آورند و چشمانم میلی به دیدن غیر تو ندارند.
مدتهاست برای پیدا کردن کمی آرامش، دست به دامن شب میشوم.
میدانم در سکوت نیمه شب،
سجاده پهن می کنی و در ستایش معبودت،
اشک می ریزی و فرشتگان،
محو تماشای تو، گونه هایشان تَر می شود.
دست به دامن سحر می شوم تا راه رسیدن به تو برایم کوتاه شود و دلم اندکی آرام بگیرد...
انگار خدا هم به اعتبار وجود تو، صدایم را بهتر می شنود و ملکوت به یمن ستایش تو، محکوم به سکوت میشود.
وقتی به طلوع خورشید و آغاز روزی دیگر فکر می کنم،
دلم را هاله ای از غم می پوشاند.
میدانم مراقب تک تک لحظه های زندگیام هستی،
اما روزها بدون حضور تو، بغض را مهمان ثانیه هایم می کند.
همه چیز درهم و پیچیده می شود و ذهنم عاجز می شود از هرچه که باید انجام دهد، اما نمی تواند!
اما خوب می دانم که تو هم با هر قطره اشکی که از سر ناتوانی میریزم،
دلت می گیرد و دستانت به سوی خدا بالا می رود تا برایم آرامش طلب کنی .
پدر مهربانم!
برای اهالی زمین دعا کن تا هرچه زودتر از خواب عمیق غیبت برخیزند !
این دنیا و وابستگی هایش،
نه تنها لبخند به ارمغان نیاورده،
که کمرمان را خم و دل هایمان را از خدا دور و دورتر کرده است.
دعا کن تا این روزگار تلخ تر از زهر، زودتر سپری شود و زمین و فرزندان زمان،
طعم شیرین بودنت را بچشند❤