بهم زنگ بزنن یادم نمیاد اما دوبار خودم خیلی سوختم،عموم فوت شده بود مادرشوهرم که عمه ام هست گفت زنگ بزن به اون یکی عمه ات بگو نگو پسرعموم به همه گفته بوده همه گفتن خودت بزن قبول نکردکه عموشه مگه چی میشه تا زنگ زدم عمه ام گریه کرد که زنگ زدی بگی برادرم رفته اصلا نتونستم حرف بزنم
یه بارم داییم مریض بود مامانم پیشش بود زنگ زدم گفتم بده باهاش حرف بزنم تا صداموشنید گریه کرد ازدلتنگی چقدرناراحت شدم اونم فوت شده خداهردوتاشونو رحمت کنه