خودم رو آخر میگم
میخواستم به پدرشوهرم بگم کاسه روحیتون خونه ماست گفتم بابا جون راحه کو.صی تون خونه ماست دفعه بعدی میارم واستون بعد دیدم چپ چپ نگاه کرد گفت دستت دردنکنه دخترم😂😂
سوتی زیاد است کدام را بگویم
یادم نیست الان
این سوتی نیست خاطره است
یبارم با مامانم دعوام شده بود بعد رفته بود بیرون کاری انجام بده با بابام و آبجی داداشم منم خونه تنها بودم گفتم بزار یکاری کنم از دلش درد بیاد رفتم تمام روکشی های مبل و رو بالشتی های مبل رو در آوردم و انداختم ماشین لباسشویی و نصف وایتکس رو ریختم داخل سبد ماشین لباسشویی وقتی در آوردم صورتی ملیحی شده بود بیا و ببین بعدش کتکی رو نوش جان کردم البته اون موقع ۸ سالم بود
پله برقی رو هول کردم برعکس سوار شدم
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز
