دوماهه باهم حرف میزدیم هفته پیش بهم گفت هدفت ازرابطه چیه گفتم بستگی به توداره ایشونم گفتن که من دوست دارم ازت حس خوبی میگیرم اما نه به عنوان عشق وعاشقی مثل مثل یه رفیق معمولی میخوامت بعدانمیدونم چی میشه نمیخوام وابستم بشی بعداضربه بخوری یعنی باحرفاش هیچ جای امیدی نزاشت منم گفتم احترام میزارم به تصمیت خوبه که همین اول گفتی منم تکلیفم مشخص شد دیگه ازنظرخودم تموم شد ولی اون بعضی وقتازنگ میزنه میگه چرا بیخبری میگه من این حرفارو نگفتم که جداشیم میخوام حرف بزنیم برام مهمی تاکیدم میکنه که بهت حس عاشقی ندارم واقعامن سردرنیاوردم بنظرتون چکارکنم چی بگم اگه زنگ دوباره