امروز داشتم میرفتم یجایی یکم دور بود خیلی دستشویی داشتم داشتممم میترکیدم دیدم خونه زنداداشم نزدیکه گفتم فوری برم اونجا برگردم ولی کاش پام میشکست در زدم دیدم زنداداشم درو باز کرد با ی ارایش خیلی غلیظ و هطر خیلی غلیظ و لباس بازو اونجوری یهو شوک شد انگار منتظر کس دیگه ای بود منم شوک شدم فک کردم با داداشم برنامه داشتن گفتم خوبی زنداداش داداش چطوره بیام ب اونم سر بزنم ی دور میرم سرویس ببخشید مجبور شدم که دیدم رنگش پرید دستو پاش شل شد گفت داداشت خونه نیس دستشوییمونم گرفته اصلا آبش نمیره من ک دیگه دیدم نمیتونم اصلا تحمل کنم گفتم واجبه خواستم دره سرویسو باز کنم