2733
2734

من خودم النگو خیلی دوست داشتم 

آنقدر پروو بودم به بابام هرسری میگفتم النگو باز برام بخر 

دوست دارم دستم تکون میدم تلق تلق صدا بده😂

الان از النگو متنفرم 

خاطره خیلی بد:😬

من با دوتا پسرا عمو هام خونه تنها بودم مامانم بیمارستان بستری بود یادم نیست چرا بابام اون لحظه نبود یا سرکار بود یا مادربزرگم (مادرپدرم)چرا اون لحظه نبود من 8  ساله بودم تو عالم خودم اینا پیشنهاد....دادن منم حالیم نبود چیزی نمی‌دونستم واااای تا چند روز حالم بد بود 

خدا خیلی رحم کرد ....هیچ وقت یادم نمیره

الان ازشون متنفرم اونا شاید 12 ساله بودن یکیشون خواستگارم بود یکیشونم زن داره ....نمیدونم الان یادشونه یانه 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

چهارپنج سالم بود بعدبشدت گشاد بودم حال نداشتم برم دسشوری برینم

بعدگفتم چه کاریه اون همه راهو برم 

اومدتوذهنم که تونایلون برینم این کاروکردم بعد گفتم خدایا این حجم ازعنو بزارم کجا که لونرم

دیدم کمد داره بهم لبخندمیزنه

منم بدو بدو رفتم عنو گذاشتم پشت کمد

بعد هی روزا میگذشت من این کارومیکردم تا

2731
چهارپنج سالم بود بعدبشدت گشاد بودم حال نداشتم برم دسشوری برینم بعدگفتم چه کاریه اون همه راهو برم&nb ...

واای🥴😂🤦🏿‍♀️

خداراچه دیدی                                                        شاید قرار است همان بشود که می خواهی!         

اینکه بابام اومد گفت ثریا(مامانم) یه بوی بدی میاد

مامانم گفت چی میگی مرد اصلا بو نمیاد

داداشم گفت اره بابا راست میگه یه مدته تز خونه بشدت بوی میداد

بابام گفت از طرف کمده

مامانم گفت اخه مگه میشه کمد بوبده

هرچی لباس بودو دراوردن دیدن چیزی نیست تاچشمشون خورد ب یه نایلون ک پشت‌کمد پنهون شده بود

دونفری با بابام کمدو برداشتن دیدی ده کیلو عن بسته بندی شده پشت کمد جا خوش کرده بود

اقانمیدونم چجوری فهمیدن کارمنه

سریع مامانم یه کتک اساسی زد منو

هتوزم بعدمدتها اینومیگن ابروی من بدبختومیبرن🦧

تو ی جمعی نشسته بودم صحبت از این بود گ مژه رو کمی نوکش با قیچی بزنی بعد پرپشت میشه حالا چرت پرت بودا.‌‌اومدم خونه قیچی برداشتم از ته زدم تا دوماه رنگ آفتاب ندیدم😂

💚🧡در جوانی ام... دلتنگ جوانی شده ام...چه کرده اند با ما🧡💚
مگه تو چند سالت بود  دختر کسی نفهمید ؟ ؟ اصلا مگه تو میدونستی باید چیکار کنی ؟

8 ساله بودم 

فقط یادمه همون لحظه 

تلفن خونه زنگ زد و مدیر مدرسه ام بود مشغول صحبت شدم 

فک کنم بابام اومد خونه 


ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687