2752
2734
عنوان

مسافرت رفتن با خانواده شوهر

127 بازدید | 10 پست

ماجرا از این قرار هست که هفته قبل که شنبه هم تعطیل بود ما تصمیم گرفتیم بریم شمال.اول قرار بود دوتایی با همسرم بریم که در لحظات آخر خانواده همسرم هم اضافه شدن

به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود  

با خودم گفتم یکبار خانواده همسرم رو هم ببریم تا نگن که نیومدن.ولی خوب کارهایی انجام دادن که کلا علاقه ای ندارم مجددا ببرمشون.مثلا آخرین روز که ویلا رو خالی می‌کنیم حتما باید آمیز کنیم و تحویل نفر بعدی بدیم ولی اونا رفتن استخر و من مجبور شدم خودم تنهایی دوطبقه رو تمیز کنم

به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

ولی کلا حرفی نزدم و گفتم حالا یکبار بوده و اشکالی ندارد.ولی باز دو سه روز پیش میگفتن دوباره کی میریم و کلی خوشگذشت و ...

چطوری از سرشون بندازم این موضوع رو

به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود  
همون شرکاروبهونه کن بگو  زیاد راضی نیستن

خوب ما که خودمون میریم اونا هم دلشون میخواد باهامون بیان.ولی اصلا دلم نمی‌خواهد چون کلا کمک نمیکردن

به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود  
من خودم کلا مسافرتام توسکوت هست  یعنی خانواده ی شوهرم خبردار نمیشن

کار درستی هست.همسرم هر روز زنگ میزنم حال مادرش رو می‌پرسه اونام خبر دار میشن

به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود  
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687