مامانم میگه ۲۵تا۲۸سالگیمون تا ما دوخواهرازدواج کنیم خواهروسطی که ازماکوچیکتربودتاتقی به توقی میخوردصداشومینداخت سرش که تررشیده ها .....
میگه خواهردومیم میگفت صداتو درنیارتوروخداسربه سرش نزاریم تاآبرومونو نبرده هیس بزاردق دلیشوخالی کنه صداشوبالانبره.
مامانم اینا تا۲۸سااگی ازدواج کردن نموندن ولی این خواهروسطیه موند موند موند تو۴۳سااگی ازدواج کرد.
خواهردومیه میگه شوهرم معتادبودسرنوست جوری رقم زدکه من طلاق گرفته وشکست خورده برگشته بودم خونه ی پدر،این خواهروسطیه بازتو روم میگفت اجاق کور و نازا ..... سوْنسۇز....
خلاصه که الان همین خواهروسطیه انقدردیرازدواج کرده خودش که دکترمیگه تخمکهات صفره اگه بچه بخوای بایدتخمک اهدایی ازیکی دیگه بگیری که اونم شوهرش نمیزاره،خودش مونده بی بچه...
خدایا قربونت برم من بخاطر مسخره کردن نمیگم ولی قربون کارمات برم شایدخییییلی دیر وبیشترازسی سال گذشت ومادرم اینا یادشون نبوداون بی تابی هاودلشکستگی هاشون ومشغول زندگی خندشون بودن... ولی تو ول نکردی ودقیقا همون حرفارو سرش آوردی...
بئشترمراقب حرفامون باشیم واقعا دیر ولی تاوان میدیم خودمون...ازهیچ چیزه این دنیاازخودمون مطمعن نباشیم....
همسرمنم اینطوریه یعنی قلب خیلیاروشکسته باخودخواهی ولودگی...ولی خدا همونو آورده گذاشته تودامنش... من به گوش دیدم وبه چشم شنیدم نمیدونم چجورمیخوادتاوان بده...فقط ازخدای بزرگ میخوام تاوانشو شخصه خودش بده نه من وبچهم💔
انسان باغرورش وغفلتش به خیلی چیزا غَرّه میشه درحالیکه کاملا ازروی نادانیشه ...و وای ازغفران وخسران انسان ناغافل...