سلام سلام سلام...
میبینم همه فعال هستن و خدا رو شکر زندگی ها رو به راهه.
ببخشید این یکی دو روزه سرم خیلی شلوغ بود نتونستم بیام سر بزنم.
اخه اتلیه عروس و داماد دارم و دیشب و پریشب مجلس عروسی داشتیم خیلی کار داشتم.
اصلا نرسیدم خونه تکونی کنم. بعد از دوشب کار زیاد امشب میخوام برا دخترم جشن روز دختر بگیرم.
از صبح رفتم دنبال کادو و کیک.
وسایل پیتزا خریدم خودمون خونه درست کنیم.ژله هام هنوز مونده. خیلی کار دارم......
با اینکه خیلی خسته هستم و پریود هم شدم و دل درد و عواقب دیگه.....ولی باز دلم راضی نشد برا دخترم جشن نگیرم.
از صبح خیلی ناراحتم و اعصابم بهم ریخته به خاطر بنیتا.
این چند روز همش خبراشو دنبال میکردم و امیدوار بودم که پیدا بشه.
واقعا میتونم بگم که انسانیت توی وجود بعضی ها اصلا وجود نداره.
نمیدونم مادر و پدرش چه جوری میخوان این داغ رو تحمل کنن.
از خدا برای هر دوشون طلب صبر میکنم