من بچه اولم و ۳ تا داداش بعد خودم دارم مامانم عاشق داداش وسطیمونه گاهی تمام غذاهای خوب و رفاه و آسایش مال اونه ...
شوهر من گاهی اوقات میره ماموریت و معمولا یکی دو شب در هفته نیس منم زنگ زدم به مامانم تا فهمید شوهرم نیس شروع کرد نق زدن که نمیتونمبیام سختمه تا کم کم گل داداشت اومده من نمیام امشب منم گفتم اوکی هر جوری شده من امشبو سر میکنم نمیخاد بیای
خلاصه ساعت۱۰ اومد ولی چه اومدنی نه چیزی میخوره نه حرف میزنه باهام تا اومد گفت شوهر بی عرضت میره ماموریت ب من چ ک بیام در صورتی که من اصلا ازش نخواستم
منم گفتم میموندی ور دل مجید (داداشم)گف بچمه دلم میخواد واقعا دلم شکست مگه من بچش نیستم ؟