من مادرپدرم که فوت کردن خیلی تنها شدم خیلیییی از دار دنیا فقط یک برادر که ای کاش نداشتم
هیچ منتی نمیذارم اما زندگیش پر از مشکل بود رفتم مشاوره گرفتم برای جفتشون اخر نرفتن بچه شونو برمیداشتم میاوردم خونم دو روز 3روز حالا خانمش باردار شده میگه نه کسی بیاد نه ما جایی بریم چشمم نزنن بعد جالبه جشن تعیین جنسیت میگیره فقط منم که نباید باشم مهمونی از طرف خانواده فقط منم که نباشم
عید ده دفعه گفتم بیام گفت نه نمیشه بهونه بهونه اخر گفتم تو بیا ببینمت اونم نیومد امروز هم تولد مامانمه زنگ زدم حتی جوابمم نداد
🥀🥀🥀🥀🥀