راستش با اقایی ۲ساله هستم ب قصد ازدواج و خانواده ها در جریانن
روش اسم نامزد میتونم بذارم اما عقد نکردیم و فعلا گفتم آمادگی ندارم
بحث زیاد میکردیم و قبلا من خواسته هامو با دستور دادن مقایسه میگفتم آنچنان محبتی هم نمیکردم بهش
دعوای آخرمون قهر کردم و از ماشین پیاده شدم ک برم خلاصه اومد دنبالم و ی ماشینی مزاحمم شده بود بخاطر اینکه شری درست نشه سوار ماشین پارتنر خودم شدم
تو ماشین شروع کرد ب گریه ، خیلی آدم مغروریه و این حالتشو ندیده بودم
گریه میکرد ک تو فقط اذیت میکنی اعتماد ب نفس منوگرفتی با اینکه همچی دارم حس میکنم هیچی نیستم
بماند ک بعدش آشتی کردیم و بماند ک دارم سعی میکنم مهربون رفتار کنم
اما نمیدونم باید چیکار کنم
حرفای پارسال منم هنوز یادشه
الان باهم خیلی خوبیم و فقط من نمیدونم چطور باید باهاش مهربون باشم چطور بهش محبت کنم اصلا چیکار کنم ک دلش باهام نرم بشه؟