امشب خبر خاصی نیست فقط میخوام یکم از زندگیم براتون بگم ک بدجوری خستم کرده...
من ۶ساله ک ازدواج کردم و یه پسر ۵ساله دارم ۳ساله اوله زندگیمون طبقه بالا پدرشوهرم اینا ک داییم میشه نشستم ک مادر شوهرم از همون اول دوست نداشت اونجا باشیم مارو با اولین پس اندازمون انداخت بیرون و ما ب ناچار یه خونه فوق العاده کلنگی تو همسایگی مادرم اینا اجاره کردیم و الان ۳ساله ک اینجاییم ۳ساله سخت سخت و بازم سخت من هرچیو ک شوهرم درمیآورد قرعه کشی میشدم و پس انداز ک اگرم خونه دار نشدیم یه خونه خوب اجاره کنیم اما هرسال با قیمتایه رهن اجاره سورپرایز میشدیمو ب ناچار میتمرگیدیم سرجامون الآنم یکماه ب قردادمون مونده نمیدونم چی میخواد بشه.. اما میخوام از این ۳سال سخت بگم این خونه تنها حسنش اینه ک نزدیکه مادرمم هرموقع دلم میگیره یه چادرگل گلی سرم میکنم دسته پسرمو میگیرم میرم خونشون ... این خونه زمستوناش سرد و تابستوناش گرمه زمستوناش چون سرویس بهداشتیش آب گرم نداره مجبورم بطری ابو بزارم پشته بخاری کوچیکمون ک گرم بمونه ک هروقت پسرم میرف سرویس برش می داشتم ازش استفاده میکردم ..آبگرمکن دارها اما تعمیرکار اوله کاری گف این مرخصه زیاد عمر نمیکنه باید کم آبگرم مصرف کنی و من ۳ساله دارم ازش استفاده میکنم چون آبگرم فقط و فقط تو حموم استفاده میشه حالا اینکه چیزی نی کولرشم ک یادم میاد ۲ یا ۳ماه کار کرد و ما تقریبا دوسال تابستون بدونه کولر موندیم طوریکه صبا از جامون پامیشدیم باید لباسامونو میچلوندیم ولی خب امسال قرار بود یه کولر دستی بگیریم اما امشب لباسشوییمون خراب شده و از خدا میخوام ک خرجش کم باشه و مشکلش جدی نباشه ک بتونیم کولرم بگیریم میخوام از سقفه خونمون بگم ک ب لطفه همسایه بالایی ک یجورایی صابخونه حساب میشه ب لطفه پدر شوهر خدابیامرزش نم برداشته انقد ک دو سری سقف ریخته و خدارو شکر ک خودمون اون نقطه از خونه نبودیم و یه سری وسایلم آسیب دیدن هنوزم سقفمون اونشکلیه و درستش نکردن اتاقش شبیه جن زدهاس انقدع نم دارع و سیم میم ازش اویزونه آب برق گازش مشترکه ک نجووومی میاد سیم کشی ضعیف ساختمون ک سشوارمو سوزوند آها راستی یه چی بنظرتون کلمه مستاجر فش محسوب میشه؟ آخه من هر موقع بابته مشکلاته خونه با زنه صابخونه حرف میزنم میگه البته با صدای بلند مستاجرررر مستاجرررر:/ خب یعنی چی مگه گناهه مستاجری؟! یسرم نمیدونم چ غلطی میکردن تو پشته بومشون یه بویه عجیبی خونمون پخش میشد در حد مرگ بودیم اعتراض کردم ک بچه کوچیک دارم مریض میشه برگش گف بچت بمیره الهی:( خب من اون موقع یه حمله عصبی بد بهم دست داد اینو گف آخه سام من خیلی مظلومه تا حالا پیش نیومده بود کسی اینطوری بگه... و خیییلی دیگه از مشکلات ک گفتنی نیس شایدم یروز بگم اون روز ک خونه دار شدم ولی فک نکنم با این اوضاع بشه خونه دار شد.. با همه اینا درحال حاضر برا خودم چای دم کردم و با شکلات تلخ ۹۲ درصد ک از عیدم مونده میخورم و با خودم میگم هرچی میخواد بشه .. بالاتر از سیاهی رنگی نیس بهترین روزایه جوونیم اینطوری داره سپری میشه و من کابینت بندیه انتیکو کمد دیواری و خونه خوب تو ۵۰سالگی ب دردم نمیخوره چون مطمئنا اون موقع کلی درود مرض اومده سراغمو ذوقشونو ندارم البته الآنم یکمی موهام سفید شده با ۲۵ سن ...(خداجونم من ک زندگی راحتی نداشتم حداقل یه مرگه راحت و بی دردسر نصیبم کن بگو آمین) 💔