2737
2734
عنوان

زندگی من

611 بازدید | 15 پست

سه و سال و نیم پیش بود .. بردارم با یه پسری دوست بود که کم کم پاش رو به خونمون باز کرد و خودشم گاهی شبها به خونشون میرفت... توی همون دوران بود که بهم پیشنهاد دوستی داد و منم که ازش بدم نیومده بود قبول کردم و دوست شدیم.. بعد از یک سال و نیم دوستی بحث ازدواج رو پیش کشید و منم که یه جورایی از خدام بود سریع قبول کردم.. با خانواده ها در میون گذاشتیم و برادرم خیلی ناراحت شد .. میگفت پرهام از اعتماد من سو استفاده کرده و به خواهرم چشم داشته.. که البته بعد از خواستگاری نرم تر شد و دیگه چیزی گفت...خانواده همسرم قصد داشتن برای تک پسرشون دختر خاله اشون رو بگیرن.. خب نامزدم وقتی با من اشناشد نظرش تغییر کرد و گفت که قصد ازدواج با من رو داره.. پدرش راضی هست..ولی مادر و خواهراش از همون اول نشون دادن از من خوششون نمیاد...از اون موقع تا الان دو سال گذشته.. ما هنوز نامزدیم..خانواده اش از زیر همه چی در میرن.. برای عقد این پا و اون پا میکنن..بدتر از اینا که نامزد منم انگار نمیتونه جلوی خانواده اش حرف بزنه و مدام میگه چکار کنیم.. خدا بزرگه.. 

از اون طرف پدر و برادر من داره صداشون درمیاد..که خوبیت نداره این همه وقته اسم روم گذاشتن و حرفی از عقد دائم نمیزنن.. دو سه ماهه اخیر هم به اصرار پدرم صیغه ی محرمیت سه ماهه بینمون خونده شد تا مثلا تا سه ماهه دیگه بند و بساط مجلس عقدو فراهم کنن... الان تا اخر محرمیت یک ماه مونده...ولی هنوز خبری نیست..یک بار زنگ نزدن بیا بریم خرید عقد...فقط یه نامه گرفتیم از مخضر و ازمایشگاه رفتیم برای عقد... دیگه هیچی..نه هماهنگی لباس..نه مهمان... مادرم میگه دارن میپیچونن... تا عقد نکردی بهبهم بزن..اما بعد از سه سال و نیم نمیتونم ترکش کنم... یه بارم گفتم بهش که مادرم اینو گفته و گفت باهاش بمونم..خواش کرد و اونم گفت بی من نمیتونه ... شرایط سختیه..کاش زودتر تموم شه..روزای شاد نامزدی شش ماه اول بود..

خدایا مرسی برای اینکه همسرم رو در کنارم قرار دادی

باید باباتون با باباش حرف بزنن و اگر مایل نیستن  تمومش کنید چون ادامه بدید  وقتی خانواده اش راضی نیستن بعدا بمشکل میخورید  چون انگاری به حمایتشون نیاز داره نامزدت و متکی بخودش نیست. 


بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

متاسفانه توی ایران این فقط دختر و پسر نیست که با هم  وصلت میکنن خانواده ها هم به نوعی با هم وصلت میکنن .اگه همسرت نمی تونه مستقلا برای زندگیتون تصمیم بگیره این وضع بعد ازدواجتون هم ادامه پیدا میکنه و مشکلات زیادی برات ایجاد می کنه .منظورم این نیست که نامزدت بچه ننه اس ...منطورم اینه که وقتی از لحاظ مادی بهشون احتیاج داره در نتیجه برخلاف نظر اونا نمی تونه کاری بکنه.ببین چقدر تحمل کشمکش های بعدی رو داری ،میتونی یا نه 

2728

اگه نامزد نکرده بودین حالا دخالت خانوادش یه چیزی! قابل هضمه. اما حالا که پا پیش گذاشتن و نامزد شدبن بیجا میکنن پا پس بکشن. ان سا الله عقد کردین از همون اول راهتو با خانوادش جدا کن. دوری و دوستی


مامانت یا بابات زنگ بزنن یه جلسه بذارن‌ برای تعیین تاریخ جشن عقد و تعیین تالار و باقیه کارا

یعنی اینکاریه که مامان و بابات باید انجام بدن چطوری تا حالا چیزی نگفتن عجیبه... مگه بله برون نداشتی؟؟ برات نشون نیوردن؟؟ قاعدتا باید بعدش میبردنت برای خرید

مگه قبل بله برون ازمایش نمیدن؟؟ شما هنوز ازمایشم ندادی؟؟؟؟؟؟

با کمک خدا من خوب میشم، دوستم لطفا با دل مهربونت دعام کن
اگه نامزد نکرده بودین حالا دخالت خانوادش یه چیزی! قابل هضمه. اما حالا که پا پیش گذاشتن و نامزد شدبن ...

فک نکنم بشه..خانوادگی کلا باهمن..حتی خونه هم باهم هستن..یک خونه ویلایی داشتن که حالا اپارتمان شده و چهار واحد دارن و یک واحد برای اوناس و یکیش قرارع برای ما باشه و اون دو تا خالین... ینی نمیشه دور بشیم ازشون

خدایا مرسی برای اینکه همسرم رو در کنارم قرار دادی
2738
مامانت یا بابات زنگ بزنن یه جلسه بذارن‌ برای تعیین تاریخ جشن عقد و تعیین تالار و باقیه کارا یعنی ای ...

بله برون که دوسال پیش بود.. نشون و اینا رو هم همون موقع دادن.. 

ولی محضر نامه داده بود برای ازمایشگاه گفته بود قبل از عقد هم باید ازمایش بدیم..همونو رفتیم

خدایا مرسی برای اینکه همسرم رو در کنارم قرار دادی
نامزدت از نظر مالی وابسته اس به خانواده اش؟

بله...خودشم کار میکنه..مغازه مانتو فروشی دارن..ولی خب نمیشه گفت به پدرش متکی نیست

خدایا مرسی برای اینکه همسرم رو در کنارم قرار دادی
فک نکنم بشه..خانوادگی کلا باهمن..حتی خونه هم باهم هستن..یک خونه ویلایی داشتن که حالا اپارتمان شده و ...

واااای خدا رحم کنه عزیزم. از مادرشوهری که با ازدواج پسرش راضیه چه نوری میباره که از مادرشوهر شما بباره دیگه. خدا بهت صبر بده عزیزم

بله...خودشم کار میکنه..مغازه مانتو فروشی دارن..ولی خب نمیشه گفت به پدرش متکی نیست

با این اوصاف کارت سخته

به پدرت بگو زنگ بزنه به باباش، بگه سریع تر قرار بذاریم، باهم تکلیف این دو تا جوون رو مشخص کنیم

هرچند من خیلی خوش بین نیستم وقتی نامزدت از الان انقدر اختیارش رو داده دست مامانش

چرخ برهم زنم ار غیر مرادم گردد، من نه انم که زبونی کشم از چرخ فلک
با این اوصاف کارت سخته به پدرت بگو زنگ بزنه به باباش، بگه سریع تر قرار بذاریم، باهم تکلیف این دو تا ...

دو شبه باهم قهریم.. بهش گفتم چرا یه کاری نمیکنی... همش میگه دستم خالیه ..چکار کنم عزیزم..

مشکلم اینه دو تا عشقم خانومم عزیزم بگه خر شدم 

خدایا مرسی برای اینکه همسرم رو در کنارم قرار دادی
دو شبه باهم قهریم.. بهش گفتم چرا یه کاری نمیکنی... همش میگه دستم خالیه ..چکار کنم عزیزم.. مشکلم این ...

عزيزم مادرتون زنك بزنه براي شام دعوتشون كنه و بعدم تَو مجلس بكيد تاريخ عقد بزارن

2706
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز