از خاطرات خنده دار من همین بس که
عاقا موبایل داداشم یه بازی مزرعه داشت خیلی باحال بود اینو هروقت میومد خونه ی ما یا من میومدم خونه مامان اینا من بازی میکردم
دیشبم خیر سرم آوردم بازی کنم دیدم فشار کلیه ها مضاعف شده داداشم هم با همسرم بالکن بودن خلاصه با موبایل رفتم دستشویی
دیگه خودتون متوجه شدید که چه اتفاق هولناکی افتاد الهی بمیرم براش گوشیش قشنگ چرخ خورد رفت داخل توالت و تمام....
منم اصلا صداشو درنیاوردم و لبخند میزدم بنده خدا انقدر دنبال گوشیش گشت امروزم نتونستم براش بخرم بهش گفتم☺
قول دادم براش بخرم ولی تنها جمله ای که گفت این بود فدای سرت ☺
ولی براش میخرم😁 ولی جدا بسیار شرم زده ام😓