ترم دو دانشگاه بودم. کارآموزی داشتیم توی بخش سوانح. اکثر مریضا جوون بودن و از هر قشری هم مریض میومد. مورد داشتیم طرفو با پابند به همراه دو تا مامور میاوردن😱😱😱
یه روز متوجه شدم اتیکتم نیست هرچی دنبالش گشتم پیداش نکردم. گفتم لابد از سر جیبم افتاده. خلاصه رفتم دانشکده درخواست یه اتیکت دیگه دادم و کلا موضوع رو فراموش کردم.
چند روز بعدش از کلانتری بهم زنگ زدن😱گفت شما خانوم فلانی هستی گفتم بله. گفت خانوم ما یه دزدی رو گرفتیم که همراه وسایل دزدیش یه کارتی توی کیفشه که مشخصات شما روشه... منم شوکه شده بودم موندم چی بگم گفتم خب چکار کنم الان؟ گفت شکایتی ازش ندارین گفتم نه.
چند روز بعدش مامانم گفتم یه آقایی زنگ زده خونه😨..(نمیدونم شماره خونه رو از کجا آورده بود). گفته من با خانوم فلانی کار دارم میخواستم کارتش و بهش بدم مامانمم گفته لازم نکرده و قطع کرده. این قضیه مال حدودا ده سال پیشه. سال 87...
حالا چند روز پیش صحبت دزدی شده بود یهو مامانم از دهنش در رفت که اون دزده اون روز زنگ زده بوده و از من خواستگاری کرده بوده😓😁😁ولی مامانم به من چیزی نگفته. حتما ترسیده تو روحیم تاثیر بذاره ترک تحصیل کنم😁😁