اینو بگم که بارها دیدم با چشمم .مادرشوهر و خواهر شوهرم مثلا از بچم تعریف میکنن یهو بچم میخوره در و دیوار یا مریض میشه
خودشونم خیلی اعتقاد دارن یسره ام اسپند دود میکنه .....
الان چند وقتیه دقیقا از همون وقتی ماشین خریدیم هرجا من رفتم چه مسافرت چه بیرون با شوهرم. بعدش یا کلی گریه کردم یا اتفاقایی افتاد اونم عجیب
که مسافرت زهر تنمون شد
من حس کردم شاید آه میکشن مثلا میگن خوشبحالشون
.....من این موضوع رو ب شوهرم گفتم که دیگه هواست باشه جایی میریم چیزی نگو
ما الان یک ماهه هر شب میریم بیرون تا آخر شب. برمیگردیم
مادرشوهر مم هیچی نمیدونست
سه شب پیش شوهرم زنگش زد که ما هرشب داریم میریم بیرون خیلی ام خوش میگذره توام بیا هر وقت خواستی
باور کنین این سه شب ما باهم قهر و دعوا بودیم و اصلا دیگه میترسم بیرون برم من
واقعا دیگه بهم ثابت شد...چرا انقدر حسودن و چشم دارن