2733
2734
عنوان

مشاعره

| مشاهده متن کامل بحث + 544 بازدید | 131 پست
تا به فــراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟

وی درد توام درمان

نمی گویم دستم رابگیر، یقین دارم که دستانم همیشه در دستان گرمت بوده، خدای من! هرگز دستهایم را رها نکن که من گم میشوم میان ازدحام گرگها و آدمها!!
تنها شدم از دیده ها پنهان شدم تنها نشستم با خودم ، من با خدا دل داده و دل برده ام زیبا شدم


ما چو ناییم و نوا در ما ز توست

ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

خسته از جماعت زنده کش مرده پرست�🙂😔

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید

تو شبی در انتظاری ننشسته‌ای چه دانی که چه شب گذشت بر منتظران ناشکیبت

تا نسـوزی، عشـق را هرگز نمیفـهمی که چیـست

گاه بخشـیدن، گهـی آغـوش و گـه درد و غم است.....

🥺

  خدایاا ب قلمِ رحمتت ایمان دارم، زندگیم را هر طور دوست داری نقاشی کن...🧸🎀
ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست

تولی آنکه باید به خاطر سپرد

نمی گویم دستم رابگیر، یقین دارم که دستانم همیشه در دستان گرمت بوده، خدای من! هرگز دستهایم را رها نکن که من گم میشوم میان ازدحام گرگها و آدمها!!
2731
تنها شدم از دیده ها پنهان شدم تنها نشستم با خودم ، من با خدا دل داده و دل برده ام زیبا شدم


مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو

یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

خسته از جماعت زنده کش مرده پرست�🙂😔
تولی آنکه باید به خاطر سپرد

تویی

نمی گویم دستم رابگیر، یقین دارم که دستانم همیشه در دستان گرمت بوده، خدای من! هرگز دستهایم را رها نکن که من گم میشوم میان ازدحام گرگها و آدمها!!
تا به فــراق خو کنم صبر من و قرار کو؟ وعده ی وصل اگر دهد طاقت اتظار کو؟

و خدا خواست ک یعقوب نبید یک عمر،، شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد

  خدایاا ب قلمِ رحمتت ایمان دارم، زندگیم را هر طور دوست داری نقاشی کن...🧸🎀
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو یادم از کشته ی خویش آمد و هنگام درو

وهم ووخیال و حال منی فردای سبز من

نمی گویم دستم رابگیر، یقین دارم که دستانم همیشه در دستان گرمت بوده، خدای من! هرگز دستهایم را رها نکن که من گم میشوم میان ازدحام گرگها و آدمها!!
و خدا خواست ک یعقوب نبید یک عمر،، شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد


دانه ای را که دل مـوری از آن شاد شود

خوشی اش روز جزا تاج سلیمان باشد

خسته از جماعت زنده کش مرده پرست�🙂😔
در دایـــــره قسمت مـــــا نقطه ی تسلیمیم لطف آنچه تو اندیشی حکم آنچه تو فرمایی

یار من بس که نکو بود نبودش مانند

نمی گویم دستم رابگیر، یقین دارم که دستانم همیشه در دستان گرمت بوده، خدای من! هرگز دستهایم را رها نکن که من گم میشوم میان ازدحام گرگها و آدمها!!
یار من بس که نکو بود نبودش مانند

در آن شهری که نامردان عصا از کور می دزدند من از خوش باوری آنجا محبت جست وجو کردم

می روم که خویش را با خودم بیاورم  با خودم چه کرده ام ؟ من چگونه گم شدم ؟باز می رسم به خود ، از خودم که بگذرم🧡💫🖤
2706
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2741
2687
پربازدیدترین تاپیک های امروز