تو زندگیمون همه کارها و سختی ها و مسئولیت ها به عهده شوهرمه
صبح تا غروب سرکاره کارش هم جوریه که مدام با حساب کتاب و گمرکه خسته کننده ست. غروب هم میاد یا من قلبم میگیره میگم بریم بیرون یا کاری تو خونه پیش میاد باید انجام بده به هرحال زندگی شهری هزارتا درگیری داره؛ یا مهمون میاد و ....
از طرفی چند ماهه من الرژی دارم همش فکر منم باید بکنه
استراحتش خیلی کمه؛ منم کار میکنم ولی به میل خودم و البته حقوقم رو فقط خرج خودم و بیشتر مامانم میکنم
از این که نمیتونم کمکی به شوهرم بکنم که یکم ارامش داشته باشه ؛ خیلی ناراحتم. تازگیا مهمون میاد دوست دارم زودتر برن شوهرم یکم استراحت کنه
عذاب وجدان داره اذیتم میکنه